محمد بندرعباسی
حالا که «سقوط مدت مدیدی است عادت پروازمان شده» و همه مان هم عادت کردهایم کاری نمی شود کرد. ما با قیمتهای گزاف بلیت می خریم، تاخیرها را می پذیریم و سقوط را به جان می خریم و می میریم. تا اینجا طی این دهه های اخیر بدیهی است؛ اما به قول کلیشه ها «فاجعه وقتی ابعاد تازه ای میگیرد» که سقوط می شود فرصت؛ سقوط میشود بهانه حرف زدن؛ سقوط می شود انگیزه جواب دادن به همه تماس های تلفنی که منِ مسئول به جای شرمندگی و شرمساری با وقاحت حرف بزنم و از قبای هواپیمایی که گم شده ردایی بدوزم و تن کنم که بیشتر دیده بشوم.
خداوکیلی «آقای منِ مسئولِ چنین فجایعی» اگر خیلی مرد باشم باید بعد از 24 ساعت « خودکشی» کنم. خیلی پوست کلفت باشم روز دوم یا سوم؛ اما «آقای منِ مسئولِ چنین فجایعی» از خانه ، درجوار شومینه ، درحالی که احتمالا یک فنجان نوشیدنی مجاز وطنی می نوشم گزارش روز اول ، دوم ، سوم و ... حادثه را می دهم.
قسمت بعدی این «مینی سریال» هم قابل پیش بینی است.«آقای منِ مسئولِ چنین فجایعی» از امروز تا فاجعه بعدی درباره یافت شدن یا یافت نشدن جعبه سیاه، باز شدن قفل یا باز نشدن قفل جعبه سیاه، امکان خوانده شدن یا خوانده نشدن اطلاعات جعبه سیاه اظهارنظر می کنم تا فاجعه بعدی برسد...